جواب معرکه
موضوع:فصل زمستان
بتاج :))
درمیان نقاط قرمز و طلایی آفتاب، فصلی پاییزی تمشک میریزد و به دلها آرامشی میبخشد. در آستانهی زمستان، طبیعت به سکوتی عمیق فرو میرود و سرخوشی گم میشود. چرا که آن پرنسسی که به نام تابستان بر فصلها حاکم بود، به خواب زمستانی فرو میرود و دنیا کمدرخشان و ساکت میشود.
گامهای سبک قدمهایم در میان برف رکاب میزنند. فرش سفید برف در مسیرمان صدا میدهد، شیرینی حرکت را در گوشان مینازد. ابرها در آسمان به یک پوشیده پنجره تبدیل میشوند و از روزگار سرما بیانگرند. قلبی کوچک و نازک در دل سینه ما بی نهایت تپش دارد، انگار دنیا در آن نگه داشته شده است.
در این دنیایی از سرما، نقاطی از جادهها به طرف پناهگاههایی درخشان میبرند. درختانِ زبر برفی میشوند، حرکت آنان را میبندد و تنها صدای خش خش برف زیر پاهای ما خنده و طربی به دل میبخشد. هر قدمی که بر میداریم، دنیایی جدید به ما نشان میدهد؛ آرامشی که فقط زمستان میتواند به ارمغان آورد.
شبهای طولانی زمستان به تنهایی راه را به ما نشان میدهد. خیابانها خاموش است و تنها نوری که میتابد، نور ماه است. ستارهها در آسمان میدرخشند و به ما یادآوری میکنند که ما هم در این بزرگترین جرم آسمانی پنهان شدهایم. اندام سردمان را با لباسهای محکم پوشاندهایم، اما قلب گرممان نشانگر امیدیست که همیشه با ماست.
در این روزهای سپید و سرد، برای زمستان میخوانم. او پادشاه بیتاج است که با شکوه بر فصل دیگران حاکمیت میکند. او آرامشی را به دلها میبخشد و درخششی به اندامها. زمستان، فصلی است که دوستش دارم، زیرا در آن سکوتی حمل میکند که بیان احساساتم را آسان میکند.
به خداحافظی فصل گذشته و سلامی گرم به فصلی که آغاز شده است. زمستان عشقی است که توانسته در دل ما ریشه کن کند. این فصل پر از شگفتیها و زیباییهاست. بگذاریم تمامی دغدغهها و دلتنگیها به خواب بروند و فقط شادی و آرامش در دل ما جا بیافتد. بگذاریم زمستان و شور و هیجان به دلهایمان جاری شود و یاد بگیریم که هر چه آرامش و آرامش دهیم، بیشتر زندگی خواهیم کرد.
با شروع زمستان، به خود و نزدیکانمان گرما و عشق بیشتر بدهیم. بیا تا در این روزهای پر از نجوم، سرودی به خدا نواخته و شور و هیجان زمستان را در دلهایمان شعلهور کنیم. بیا تا با همدیگر در قلب یخ زده زمستان، آتشی روشن کنیم و به گرمای عشق پناه ببریم.